چرا دیگه نمیتونیم تمرکز کنیم؟
چرا دیگه نمیتونیم تمرکز کنیم؟
مدتی میشد به این نتیجه رسیده بودم که تمرکزم روی کارها اونطوری که باید نیست.
نه میتونستم مثل سالها قبل كتاب بخونم،
نه میتونستم مثل همیشه بخشی از زمان روزانهم رو به نوشتن اختصاص بدم و نه حتی سادهترین کارهایی که انجامشون زمان خاصی نمیبرد رو به راحتی انجام بدم.
البته این به این معنی نیست که هیچ کاری نمیکردم؛
میکردم اما نه با راندمان مناسب.
این مسئله هفته به هفته و ماه به ماه بدتر شد تا جایی که به مرز کلافگی رسیدم.
قبل از اینکه سراغ دلیلش برم میخوام یک موضوع عمومیتر رو باهم بررسی کنیم.
خیلی از ما طی سالهای گذشته با عمیقتر شدن نفوذ تکنولوژی به زندگیمون، کمابیش این مسئله رو حس کردیم که گجتهای متنوع بخش زیادی از حواس ما رو به خودشون معطوف کردن.
خودم رو مثال میزنم.
وقتی کتاب میخوندم، پاراگراف اول تموم نشده ناخوداگاه به این فکر میکردم که اتفاقی داره توی گوشیم میافته.
برش میداشتم، توییترم رو چک میکردم، احتمالا یکی دو تا توییت رو فیو میکردم، یه سر به ایمیلهام میزدم، عکسهای جدید اینستاگرامم رو میدیدم و دوباره برمیگشتم به کتاب.
و این چرخه مدام ادامه پیدا میکرد؛
پاراگراف سوم، خط چهارم، گوشی، صفحه دوم، گوشی، صفحه سوم، گوشی… اوه، فلان شرکت سرویس جدیدی رو معرفی کرده، باید خبرش رو بخونم! دوباره کتاب.
این بار نوتیفیکشن گوشی از فیسبوک.
ای بابا.
یکی که تا دیروز با اون یکی دوست بود الآن علیهش یه متن توی فیسبوک نوشته.
عجب آدماییان…
و این داستان ادامه دارد…
این موضوع تبدیل به یک الگوی ثابت در زندگی خیلی از ماها شده؛
وقتی با دوستانمون سر یک میز نشستیم، وقتی با خانواده توی خونه هستیم، وقتی داریم تلویزیون میبینیم و خیلی موقعیتهای دیگه. حس درونی ما برای چک کردن توییتر، فیسبوک،اینستاگرام و خیلی چیزهای دیگه، حواس ما رو از کاری که در حال انجام اون هستیم پرت میکنن.
موضوع برای من زمانی بدتر شد که یک ساعت اندرویدی هم گرفتم.
تا یک ماه اول خیلی خوشحال بودم و فکر میکردم چقدر همه چیز بهتره شده اما کم کم وقتی وسط کار، با ریپلای توییتر یک نفر ساعتم روی دستم ویبره میرفت فهمیدم که اوضاع اصلا خوب نیست.
اعتیادی که دلایل علمی داره!
خبر خوب اینه که همهش تقصیر شما نیست. چند وقت پیش تحقیقی در این رابطه انجام شده که نتایج جالبی داره:
اطلاعات تازهای که هر بار با چک کردن گوشیتون دریافت میکنید باعث تولید دوپامین میشه؛
عصبی که در نهایت باعث میشه حس خوبی بهتون دست بده.
وعده همین اطلاعات جدید مغز رو وادار میکنه تا دنبال ساخت دوپامین بیشتری بره.
پس هر توییت تازهای که میخونید، هر پست فیسبوکی که میبینید یا هر ایمیلی که دریافت میکنید باعث ایجاد دوپامین میشه.
نتیجه این روال اینه که حافظه مغز متقاعد میشه چک کردن اینها دوپامین بیشتری تولید میکنه و همین مسئله باعث ایجاد چرخه تکراره.
نکته مهمتر اینه که این چرخه تبدیل به یک عادت ناخوداگاه میشه.
روی کار مهمی كه دارید زمان میگذارید،
مغز دستور میده،
ایمیل چک میکنید،
دوپامین آزاد میشه.
استراحت میکنید،
مغز دستور میده،
توییتر رو باز میکنید،
دوپامین آزاد میشه…
حالا میدونیم مشکل چیه
با این تفاسیر حالا فهمیدیم مشکلی که وجود داره چیه و به لطف گوگل، دلایل علمی مسئله رو هم میدونیم.
ما به نوعی دوپامین دیجیتال اعتیاد پیدا کردیم و نتیجه اش باعث حواس پرتی شده و اینکه خیلی اوقات نمیتونیم درست تمرکز کنیم.
راهکارهای من
من از چند ماه پیش یک سری تغییرات رو در برنامه هاي روتین روزانهم ایجاد کردم که انجام بعضی از اونها راحت بود و بعضیهاشونم نه.
وسط انجام کار، خبری از چک کردن ایمیل، توییتر، فیسبوک یا خوندن خبر و مطلب نیست.
(احتمالا خیلیهاتون با Pomodoro آشنا هستین. برای کنترل این مسئله کمک میکنه.)
خاموش کردن نوتیفیکیشنهای ساعت و گوشی در طول روز کاری
چک نکردن گوشی قبل از خواب و بعد از بیدار شدن.
(روزهای اول سخته اما بعدش راحتتر میشه.)
برخلاف تصور، مدت زیادی زمان نمیبره که مغز به این تغییرات عادت کنه.
من حتی زمان بیدار شدنم رو یک ساعت به عقب کشیدم و صبحها از ۶ بیدار میشم تا اگر بخوام چیزی بنویسم، زمان آزاد بیشتری داشته باشم.
و باور کنید اینطوری خیلی احساس بهتری از زندگی پیدا میکنید.