دامهای تربیتی والدین
دامهای تربیتی والدین
آیا اغلب از رفتار فرزند خود خشمگین، شرمنده یا خجل میشوید؟ آیا متوجه شدهاید که فرزندتان اغلب شما را عصبانی میکند یا این که برای جلب همکاری او ناچاد هستید به تهدید و داد و فریاد مترسل شوید؟ آیا گاهی اوقات درباره نحوه مهار رفتار کودکتان با همسر خود جر و بحث و مجادله میکنید؟ اگر پاسخ شما به برخی از این سوالات مثبت است، شاید شما نیز گرفتار این دامها شده اید.
دامهایی که در رابطه با تربیت فرزندان وجود دارد، به میزان فشارهای روحی والدین میافزاید و کار تربیت و بزرگ کردن کودکان را دشوارتر میسازد. در واقع تربیت کودک به طور صحیح راهی برای اجتناب از گیر افتادن در این دامهاست.
لازمه این کار آموختن نحوه اثر گذاشتن بر رفتار کودک و راهنمایی کردن او بدون متوسل شدن به داد و فریاد، یادگیری نحوه تشویق کودک هنگامی که رفتار مناسبی از خود نشان میدهد، و نیز همکاری کردن با همسر در امر تعلیم و تربیت کودک همچون دو عضو یک تیم است. اینها رایج ترین دامهایی است که پدر و مادر درگیر آن میشوند.
افتادن در دام انتقاد و خرده گیری شامل درگیری فراوان و معمولا غیر ضروری جنگ قدرت با کودک است که به طور معمول شامل برخورد پدر یا مادر با بدرفتاری های کودک است، از قبیل دعوا یا بحث کردن با روشی انتقادی ( علی، دست از سر برادرت بردار)؛ با روشی تهدید آمیز ( اگر یک بار دیگر این کار را تکرار کنی، من میدانم با تو)؛ با فریاد ( علی، گفتم دست از سرش بردار!)؛ یا تنبیه بدنی. در این روش انضباطی، که خشم پدر و مادر به سرعت افزایش مییابد، اغلب نتیجه عکس است و ممکن است به تنفر و دشمنی بیشتر بین کودک و والدین بینجامد. اگر میان شما و کودکتان چنین درگیریهایی وجود دارد، زمان ان رسیده تا روشی جدید برای برخورد با این وضعیت اتخاذ کنید.
افتادن در دام تنهایشان بگذارید معمولا با دام انتقاد و خرده گیری همراه است و شامل بی توجهی پدر و مادر نسبت به کودک است هنگامی که رفتار پسندیدهای از خود نشان میدهد یا هنگامی که در کنار سایر کودکان دوستانه بازی میکند. اگر رفتار شایسته کودک مورد بیتوجهی و بی مهری قرار گیرد، در آینده چنین رفتاری کمتر از او سر میزند. یک اصل مهم در تربیت کودک تشویق و توجه به رفتارهایی است که دوست دارید در آینده بیشتر شاهد آن باشید.
افتادن در دام فقط به خاطر بچه ها در مورد پدر و مادرانی صدق میکند که ازدواج ناموفقی دارند و با وجود دعوا و جر و بحثهای فراوانی که با یکدیگر دارند، به جای این که روشهایی را برای بر طرف کردن اختلافات زناشویی خود بیاموزند، « فقط به خاطر بچه ها» با یکدیگر زندگی میکنند. فرض بر این است که کودک هم به پدر و هم به مادری باثبات نیاز دارد. ولی تحقیقات این وضعیت مطلوب را زیر سوال برده و نشان داده است که کودکان در خانوادههایی که میان پدر و مادر برخورد و فشار روانی بسیار وجود دارد، بیشتر دچار مشکلات رفتاری و عاطفی هستند تا آنان که تنها با پدر با فقط با مادری با ثبات زندگی میکنند. بنابراین مشکلات جدی زناشویی را نباید نادیده گرفت. جدال و اختلاف نظر بر سر روشهای تربیت فرزند میان پدر و مادر منجر به ناسازگاری و تضاد میشود که به نوبه خود مشکلات رفتاری را وخیمتر میسازد.
افتادن در دام بینقص بودن پدر و مادر نتیجه علاقه ما به کامل بودن است، و نه به صلاحیت داشتن و با کفایت بودن. از آن جایی که چدر و مادر کامل وجود ندارد، پروردن چنین سودایی در سر، منجر به ناامیدی، تنفر و احساس گناه و ناتوانی میشود.
افتادن در دام فداشدن به این معناست که والدین خود را چنان درگیر تربیت کودک میکنند که نیازهای عاطفی خود برای داشتن روابط زناشویی مناسب، مصاحبت و دوستی، تفریح، امور شخصی و شادی و لذت را نادیده میگیرند، تا آنجا که باعث خدشه دار شدن روابط رناشویی شده، سرانجام به احساس نارضایتی و تنفر تبدیل میشود. تربیت موفق هنگامی به دست میآید که بزرگسالان زندگی متعادلی داشته باشند. باید دانست که گذشتن از همه چیز و فداکردن خود به تربیت عالی نمی انجامد.