تاثیر روابط خانوادگی بر کودک
مادر نصف تن روانی کودک و پدر نصف دیگر تن روانی کودک است
هرگاه به هر دلیلی همسرتان را در حضور فرزندتان #تخریب میکنید، بدگویی میکنید، درد دل میکنید، مقابل فرزندتان به او پرخاش می کنید، به او نسبتهای ناشایست میدهید و…
نیمی از تنه روانی فرزندتان را از بین میبرید و آسیب مستقیم و غیر قابل ترمیم به فرزندتان میزنید.
مشکلاتتان را با همسرتان بدون توهین و تحقیر حل کنید مخصوصا مقابل فرزندانتان
تفاوت بین مادر کافی و مادر کامل
(مهر و دلسوزی و تفاوت بین آنها)
مهر یعنی اینکه یک مادر هر چقدر که میخواهد می تواند با کودکش بازی کند نوازش کند یا ماساژ بدهید، دنبال هم بدوند، با کودکش به پارک برود و وقت برای کودک صرف کند.
دلسوزی یعنی کارهای که کودک خود می تواند انجام دهد را مادر بجای کودک انجام میدهد، کاپشن تنش می کند، لباس می پوشاند، کودک را کنار خود می خواباند و جاهای که نیاز هست اقتدار لازم را داشته باشد آن اقتدار را به کار نمی برد
مهر باعث رشد روانی کودک می شود
دلسوزی باعث می شود رشد روانی کودک متوقف شود
اگر شما چای دوست داشته باشید و من قهوه، ما با هم ” فرق “ داریم.
اما اگر شما اصرار کنید که باید چای را بیشتر از قهوه دوست داشته باشید، ما با هم ” اختلاف “ داریم
مرگ عاطفی همسران چهار مرحله دارد :
مرحله 1: مخالفت
در زمینه عاطفی و در زندگی زناشویی این مسأله به کرات اتفاق میافتد زیرا تعداد تعاملات میان فردی زوجین خیلی زیادتر از انواع دیگر روابط است و به همین نسبت احتمال بروز اختلاف میان آنها بیشتر است. اگر مخالفتهای کوچک خود را بیان نکنید و با توجه به تعداد موارد پیش آمده، از خیر مطرح کردن آنها بگذرید، این مخالفتهای کوچک جمع شده و کمکم به علامت هشداردهنده بعدی یعنی رنجش و عصبانیت تبدیل میشود.
مرحله 2: رنجش و عصبانیت
در این مرحله شما فرد مقابل را سرزنش و ملامت میکنید و فرد مقابل هم عکسالعمل نشان میدهد و شما را مورد حمله قرار میدهد. خیلی مواقع که سر موضوع کوچک و بیربطی دعوای بزرگی راه میافتد علت آن را باید در جای دیگر و موضوع دیگری جستجو کنید. اگر رنجش و عصبانیت، مدام تکرار شود شما در مقام جلوگیری از آن، با به درون ریختن این عصبانیت و رنجش و انباشت انرژی منفی بسیار در درونتان پا به مرحله سوم میگذارید.
مرحله 3: عدم پذیرش و طرد
بعد از یک دعوای مفصل، در را به هم میکوبید و از منزل خارج میشوید. شما در منزل و زیر یک سقف هستید ولی به یکدیگر بیاعتنایی میکنید و یکدیگر را مورد بیتوجهی قرار میدهید. در واقع طرف مقابل را هم از دیده و هم از دل بیرون میکنید. بیشتر جداییها و طلاقها در این مرحله اتفاق میافتد. این دوره بحرانی ترین دوره اختلافات و در حقیقت زمان به زانو در آمدن آخرین تلاشهای عاطفی طرفین برای بقای زندگی مشترکشان میباشد.
مرحله 4: سرکوب
سرکوبی نوعی احساس کرخی و بیحسی است. شما دیگر احساسات منفی خود را حس نمیکنید اما در مقابل، بهای بزرگی میپردازید و دیگر احساسات مثبت خود را نیز لمس و درک نخواهید کرد. آنچه این مرحله را فاجعهآمیز میکند نوع رابطهای است که بین زوجین وجود دارد. به این ترتیب که همه چیز خوب و مرتب به نظر میرسد و طرفین به ظاهر زندگی خوبی در کنار یکدیگر دارند اما در واقع بسیاری از استعدادها و مهارتهای عاطفی خود را فراموش کردهاند و به یک جسد ماشینی و متحرک تبدیل شدهاند که زندگی محدود و بیطراوتی را دنبال میکند
چطور وقتی از زندگی عقب هستید خودتون رو برسونید
شما هم احساس میکنید از زندگی عقب هستید و الان باید به خیلی جاها در زندگی میرسیدید که نرسیدید؟ به اهداف و آرزوهاتون نرسیدید؟ خانه، شغل، ازدواج و خانواده ایدهآلی که در ذهن داشتید کجاست؟ چرا ما گاهی احساس میکنیم آدم موفقی نیستیم و از قافله عقب افتادیم؟ آیا این احساس درست و واقع بینانه است؟
نشسته بودم توی یک همایش و داشتم به اینکه سخنران چه زندگی خوبی رو تجربه میکنه، گوش می دادم.
اون زنی بود که در ۲۰ سالگی کسب و کارش رو شروع کرده بود، بعد از سال ها کار سخت، بالاخره روز برداشت رسیده بود و شرکتش رو به یک مبلغ ۷ رقمی فروخته بود. با اون پول مدتی زندگی کرد، ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد و از کنار فرزندانش بودن لذت می برد که تصمیم گرفت شرکت شماره ۲ را زمانی که فرزندانش به راهنمایی می رفتند شروع کند. وقتی آنها از دبیرستان و کالج فارغ التحصیل می شدند، شرکت شماره ۲ را هم همان حدود قبلی فروخت و خودش و همسرش بازنشسته شدند و رفتند که یک سالی در دریای کارایب کشتیرانی کنند.
اووه
من عاشق داستانهای موفقیت هستم. اونها الهام بخش هستند و بیش از توان شما برای جذب انگیزه، به شما انگیزه می دهند. دوپینگی برای خوشحالی به حساب می آیند. به نظر شما این عالی نیست که زندگیای مانند زندگی آنها را تجربه کنیم؟ عالی نمیشد اگر این اتفاق ها برای شما رخ میدادند؟
و البته، اگر شما در حال خواندن داستانی از موفقیت افراد هستید یا به آن در یک گردهمایی گوش میکنید، احتمالش هست که آنها در حال فروش رؤیا به شما باشند. بله شما نیز می توانید زندگی رویایی خودتان را داشته باشید. خیلی ها موفق می شوند؛ چرا شما نه؟
سپس واقعیت سر میرسد…
در این سن و سال، من باید:
حداقل یک میلیون دلار در حساب پس انداز بازنشستگیام داشته باشم تا وقتی که به سن بازنشستگی رسیدم، آن طور که دلم میخواهد زندگی کنم.
هزارها دلار برای تحصیلات فرزندانم وقتی کالج را به پایان می رسانند، ذخیره داشته باشم.
بتوانم ایده کسب و کارم را به یک مدل بزرگ و چند میلیون دلاری (فقط در چند سال) تبدیل کنم و کمپانی بزرگ خودم را داشته باشم.
در تمام روابط اجتماعیام خوشحال و موفق باشم.
در خانه رویاهام و در مکانی رویایی زندگی کنم.
لیست کارهایی که می خواهم در زندگیام انجام دهم را به طور منظم و یکی یکی پیگیری و انجام بدم…
حتی تایپ کردن اینهمه آرزو باعث میشه آدم ظرفیتش تکمیل بشه.من پر بودم از این پیش فرض های بدون اثبات، اگر بقیه می تونن، چرا من نتونم؟
دلیلش اینه که اینها واقعیت نیستند. این رویکرد کلا اشتباهه!
داستان های موفقیت یکی از میلیونها ایده بزرگی هستند که به ما در کاری که در حال انجامش هستیم امید میدهند.
اگر یک میلیون نفر قبلا آن را امتحان کرده باشند، این یک نمونه بوده است که توانسته به موفقیت برسد. به این دلیل است که برای ما خیلی انگیزه بخش هستند و دقیقا به همون علت هم خیلی دلسرد کننده هستند
درسته که امکانش هست که اتفاق بیفته، ولی احتمال اینکه اتفاق نیفته خیلی بیشتره.
و اگر شما هیچ وقت نتونید به این اهداف و آرزوهایتان برسید، چطور میتونید با زندگیای که دارید خوشحال باشید؟ اگر همیشه احساس عقب بودن کنید، چطور میتونید خودتان را برسانید؟
#چطور از حال لذت ببرید؟
اگر هر کاری که امروز انجام می دهید شما را بیرمق و ناراضی میکند، چه کار باید بکنید که امروز احساس خرسندی کنید؟ چگونه باید زندگی کنید تا احساس آرامش کنید؟ چطور باید زندگی کنید تا از لحظه لحظه زندگیتون لذت ببرید؟
من همیشه در حال تغییر و بهبود زندگی ام در این چند سال بوده ام. زمانی که با بخشی از کسب و کارم احساس رضایت می کردم، اون رو به کسی که احساس هیجان داشت میفروختم و زمانی که مشتریانی داشتم که احساس لذت از همکاری نداشتیم، راهمان را از هم جدا می کردیم. چه کاری میخواهم انجام دهم؟ بنویسم. پس طوری برنامه زندگیام را چیدهام که بتوانم هر روز مقداری بنویسم. زمانی که کاری که انتخاب کردهام را انجام می دهم، با زندگیام خوشحال تر هستم. وقتی دو روز خوشحال تر هستم، احساس خرسندی بیشتری از زندگی دارم. بله زمانی که برنامه ریزی زندگیام را طوری که بتوانم کارهایی که می خواهم را انجام بدهم و آنطور که می خواهم زندگی کنم میچینم، آیندهام را به طور واضحتری می توانم ببینم.
لازم نیست صبر کنم یک تفاق رویایی رخ بدهد تا خرسند باشم و به آینده امیدوار شوم؛ این ها می توانند همین امروز اتفاق بیفتند.
آیا برای شما اینگونه است؟
#با کودک بیش فعال چه کنیم؟
والدین باید این واقعیت را بپذیرند که مغز بچههای بیش فعال نسبت به مغز سایر بچهها، عملکرد متفاوتی دارد. درست است که بچههای بیش فعال همچنان میتوانند یاد بگیرند که چه چیزی قابل قبول و چه چیزی غیر قابل قبول است، اما اختلالی که دارند باعث میشود آنها دست به رفتارهای ناگهانی و تکانشی بزنند.
پرورش دادن بچهای که بیش فعالی دارد یعنی اینکه شما باید رفتارتان را تغییر دهید و یاد بگیرید رفتار فرزندتان را مدیریت کنید. درمان دارویی میتواند اولین قدم در درمان کودکتان باشد اما تکنیکهای رفتاری برای مدیریت علائم کودک بیش فعال همیشه باید وجود داشته باشد و جایگاه خود را حفظ کند. نکاتی که در ادامه برایتان میگوییم به شما کمک میکنند رفتارهای مخرب و ناگهانی فرزندتان را کنترل و محدود کرده و به فرزندتان نیز بیاموزید چطور اعتماد بنفسش را افزایش بدهد.
رفتار درمانی دو اصل اساسی دارد. اصل اول، تشویق و پاداش دهی رفتار خوب (تقویت اراده) و اصل دوم، محروم کردن از پاداش به دنبال یک رفتار بد همراه با پیامدهایی مناسب به صورتی که باعث محو کردن رفتار بد شود. شما با وضع قوانین و شفاف سازی این عواقب بابت عمل کردن یا نکردن به این اصول به کودکتان میآموزید که رفتارها عواقبی دارند. این قوانین باید در تمام جوانب زندگی کودک وجود داشته باشند؛ یعنی در خانه، در مدرسه و در محیط اجتماعی.
**اصول رفتار درمانی
از قبل تصمیمتان را بگیرید که کدام رفتارها قابل قبول و کدامها غیر قابل قبول هستند
هدف از اصلاح رفتار، کمک به کودک بیش فعال است تا پیامدهای رفتارهایش را مدنظر داشته باشد و وسوسهاش را نسبت به انجامشان کنترل کند. این رویکرد نیاز به صبر، همدلی، محبت، انرژی و قدرت شما در جایگاه پدر و مادر دارد. والدین اول باید تصمیم خود را بگیرند که کدام رفتارها را میتوانند یا نمیتوانند تحمل کنند. خیلی مهم است که به قوانینی که وضع میکنید پایبند بمانید. اینکه رفتاری را یک روز تنبیه کنید و روز دیگر آن را بپذیرید، برای پرورش فرزند بیش فعالتان مضر است. برخی از رفتارها باید همیشه غیر قابل قبول باشند، مثلا برخوردهای فیزیکی، صبح بیدار نشدن برای رفتن به مدرسه و یا خاموش نکردن تلویزیون وقتی که شما این دستور را میدهید.
ممکن است فرزند شما به سختی بتواند دستورالعملهای شما را بپذیرد و اجرا کند. قوانین باید ساده و شفاف باشند و کودک بابت عمل کردن به آنها پاداش بگیرد. میتوانید از سیستم امتیاز دهی استفاده کنید، مثلا بابت هر پنج امتیازی که از شما میگیرد اجازه داشته باشد پولش را هر طور که دوست دارد خرج کند یا زمان بیشتری تلویزیون تماشا کند و یا یک ویدیو گیم جدید از شما بگیرد. لیستی از این قوانین تهیه کنید و آن را جایی بگذارید که به راحتی دیده شود. تکرار و گرفتن بازخورد مثبت (پاداش) به کودکتان کمک میکند درک بهتری از قوانین شما داشته باشد.
*قوانین را شرح دهید و پایشان بایستید اما مقداری هم انعطاف داشته باشید
خیلی مهم و ضروری است که رفتارهای خوب را پیوسته تشویق کنید و رفتارهای بد و نامناسب را تنبیه، اما نباید زیاد سختگیری کنید. یادتان باشد که بچههای بیش فعال معمولا نسبت به تغییرات مانند بچههای دیگر سازگاری نشان نمیدهند. شما باید یاد بگیرید که به فرزندتان اجازه دهید اشتباه کند و یاد بگیرد. رفتارهای ناجوری را که برای فرزندتان یا هر کس دیگری مضر و آسیب رسان نیستند باید به عنوان بخشی از شخصیت خاص فرزندتان بپذیرید. اینکه رفتارهای بد و ناپسند کودکتان را فقط به این خاطر که شما فکر میکنید نادرستند تنبیه کنید، درست نیست و به او لطمه خواهد زد.
*کنترل پرخاشگری
رفتارهای پرخاشگرانهی کودک بیش فعال، مشکلی عادی است. تایم اوت (وقفه)، یک راهکار موثر برای آرام شدن شما و کودک بیش فعالتان است. اگر فرزندتان در میان جمع رفتار بدی انجام داد باید فورا با برخوردی آرام و قاطع او را از جمع خارج کنید. به فرزندتان توضیح دهید که «تایم اوت» زمانی است برای خونسرد و آرام شدن و فرصتی که به رفتار بدش فکر کند. سعی کنید رفتار مختل کننده او را که راهی برای تخلیهی خشم و هیجان فروخوردهاش است نادیده بگیرید، اما رفتارهای مخرب تعمدی که برخلاف قوانین وضع شده هستند باید همیشه تنبیه شوند
#هفت روش درمانی برای فحاشی کودکان
⚛ والدين بايد به طور کلی ناسزاگویی را ترک کنند همچنين به کودک توضيح دهند که رفتار قبلی آن ها صحيح نبوده است.
☯ کنترل محيط و تعاملات کودک بسيار حائز اهميت است بايد با دور کردن کودک از محيط های ناسالم، دوستان و رفت و آمدهای مناسبی را نيز جايگزين کرد. مناسب تر است که والدين به طور ويژه از دو سالگی يعنی زماني که کودک تقليد کلامی رو به پيشرفتی را نشان مي دهد به اين نکته توجه داشته باشند.
✡ والدين با دقت بيشتری کارتون ها، فيلم ها و بازی های رايانه ای را برای کودکانشان انتخاب کنند.
☸ روش های سختگيرانه والدين، رفتارهای پرخاشگرانه به خصوص ناسزاگويي کودک را افزايش می دهد، تغيير شيوه های تعامل با کودک از تثبيت اين رفتار جلوگيری می کند.
⚛ در مقابل فحاشی کودک هيچ گونه واکنشی نشان ندهيد و کاملا حرکات او را ناديده بگيريد تا حس کنترل کردن ديگران در او تقويت نشود.
☯ با شنيدن حرف های زشت کودک نخنديد، بلکه با او صحبت کنيد و برايش توضيح دهيد هر روزی که حرف های ناپسند نزند يا درمهمانی ها اين رفتار را نداشته باشد پاداش خواهد گرفت.
✡بايد در پی ايجاد کردن موقعيت هایی باشيد که کودک احساس نشاط و دوست داشتنی بودن را تجربه کند. در چنين مواردی بايد به درمان حالات افسرده وار او نيز بپردازيم. اين حس را بايد در تمامی تعاملات بگنجانيد تا از افسردگی و اضطراب او بکاهيد
#هفت رازهمسران
راز اول: همسرتان را علیرغم تفاوت ها همانطور که هست بپذیرید و از تلاش برای تغییر او دست بردارید.
راز دوم: کاری کنید که وقتی همسرتان در کنار شماست احساس خوبی نسبت به خودش داشته باشد.
راز سوم: در برخورد و ارتباط با همسرتان دقت به خرج دهید.
راز چهارم: برای داشتن زندگی عاشقانه و رمانتیک وقت و انرژی صرف کنید.
راز پنجم: به نیازهای جسمی همسرتان توجه کنید.
راز ششم: همسری شاد باشید و مسولیت شادی خود را به عهده بگیرید.
راز هفتم: احساسات خود را بشناسید، به آنها بها دهید و با همسرتان پیرامون آن صحبت کنید
#آموزش مدیریت احساس به فرزندتان
⚛ با تایید احساس فرزندتان، در مدیریت احساساتش او را یاری کنید. اگر پسرتان گریه میکند و شما با عصبانیت به او میگویید “تو مرد هستی گریه نکن”، نه تنها به وی کمکی نکردهاید، بلکه احساسات او را سرکوب کردهاید و به او یاد میدهید که احساساتش را مخفی نگه دارد.
☸ پژوهشها نشان میدهند که مادران از دخترانشان بیشتر در مورد احساسات سوال میکنند و اگر هم زمانی دختر و پسر آنها دچار آسیب شود، بیشتر به فرزند دختر رسیدگی میکنند و همین امر موجب میشود که پسرها در بیان احساسات خود شرم داشته و به مردانی تبدیل شوند که نتوانند به خوبی با دیگران ارتباط برقرار کنند، حتی نتوانند احساسات خود را بیان و کنترل کنند