دلایلی که لجبازی کودکان را تشدید می کند:
1- کودک دلش می خواهد که والدین با او بازی کنند ولی پدر و مادر یا وقت ندارند یا حوصله
2- خشم درونی کودک ناشی از اضطراب و تنش ها
3-دلخوری کودک از والدین ، چون کودک منطق ندارد.
4-تناقضات رفتاری والدین مثلا یك روز حالمان خوب است و با او بازی میکنیم و وقتی حالمون بد است حوصله بازی نداریم.
5- مشکلات فیزیکی مثل گرسنگی،خستگی،خواب
6- عدم توجه کافی به کودک
7-توجه بیش از اندازه به کودک و دخالت در بازیها و کارهایش
8-ناکامی اگر به کودک بگويیم تو نمیتونی تو بلد نیستی کودک ناکام می شود.
9-انتظار زیاد از فرزند داشتن مثلا اینکه توی مهمونی باید ساکت بشینی
10- عدم هماهنگی تربیتی پدر و مادر مامان میگه این کار بده بابا میگه خوبه
11- الگوهای نامناسب مثلا پدر و مادری که زیاد با هم لجبازی میکنند لجبازی را در کودک خود تشدید می کنند.
معرفی کتاب مادر خوب و مادر بد:
بحثی پیرامون وجود احساسات متناقض در روابط مادر و فرزند
«مادر خوب و مادر بد» بحثی پیرامون وجود احساسات متناقض در روابط مادر و فرزند نوشته دکتر نهاله مشتاق(-۱۳۵۲)، روانشناس بالینی و به تصویرگری سلمان طاهری(-۱۳۵۸) است.
فرزندپروری وظیفهای لذتبخش، رشددهنده، سخت و چالشبرانگیز است. به طور معمول، والدین در جایی از سیستم روان خود امید دارند که فرزندانشان به بزرگسالانی سالم، پویا و سازنده تبدیل شوند اما در این مسیر دائماً با پیچیدگیهایی مواجه میشوند.
خوشبختانه تحقیقات نشان دادهاند که فرزندپروری، مهارتی آموختنی است و والدینی که به آموزش و آگاهی خود در این زمینه میپردازند نتایج بهتری دریافت میکنند.
کتابی که پیش رو دارید بخش اول از مجموعهی فرزندپروری است که به منظورآگاهسازی والدین طراحی و تهیه شده است.
محتوای این مجموعه حاصل سالها مطالعه و پژوهش روانشناسان متخصص و زبدهی دنیا است که برای مخاطبان علاقهمند و غیرمتخصص، به زبان ساده بیان شده است. به منظور درک بهتر مفاهیم از کاریکاتورهایی استفاده شده است که هریک منعکسکننده بخشی از بحثهای مطرحشده است.
چگونه خشم خود را در برابر کودکان مدیریت کنیم؟
کنترل خشم والدین و مدیریت این خشم در برابر کودک، یک مساله تربیتی بسیار مهم و حساس است. زیرا هر موضوعی که باعث خشونت شدید افراد میشود، ریشه در سالهای اولیه زندگی آنها دارد. همه والدین، گاهی در برابر کودکان خود خشمگین میشوند. در زندگی همیشه فشارهایی وجود دارد، مثل دیر رسیدن به قرار، فراموش کردن موارد ضروری و نگرانیهای مالی و سلامتی و اینها تنها بخش کوچکی از این فهرست بی انتها هستند. تصور کنید هنگامی که تحت یکی از همین فشارهای زندگی هستید، کودک شما از در منزل وارد میشود و در حالی که کفشهای خود را گم کرده، ناگهان به خاطر میآورد که برای امروز در مدرسه یک دفتر جدید لازم دارد. پس از آن برادر کوچک خود را اذیت میکند و باعث میشود که یک جنگ تمام عیار به راه بیافتد. شما هم تحت فشار هستید و به آنها پرخاش میکنید. در این لحظه است که کنترل خشم در والدین از اهمیت بالایی برخوردار است.
کنترل خشم والدین و اهمیت آن
اگر صادقانه به این موضوع فکر کنیم، میدانیم که با آرامش میتوان همه چالشهایی را که بر سر راه والدین است خیلی بهتر از لحظات پر تنش پشت سر بگذاریم. در هنگام خشم، ما به خودمان حق میدهیم با تصور این که چگونه این بچه تا این حد بی مسئولیت، بیملاحظه یا حتی بد خلق است، شروع به پرخاش و بدرفتاری کنیم.
اما مهم نیست که چقدر از رفتار کودک خود عصبانی هستید، نباید با خشم پاسخ رفتار او را بدهید. ما رفتار کودک خود را مشاهده میکنیم، مثلا فرزند شما گاهی خواهر کوچک خود را کتک میزند و ما از این عمل او، نتیجهگیری میکنیم که فرزند ما یک جنایتکار خواهد شد. همین نتیجهگیری ساده و شاید بی اساس، موجب نتیجهگیری دیگری میشود. مثلا ممکن است شما فکر کنید که در تربیت کودک خود شکست خوردهام. این فکرهای زنجیروار، قطاری از احساسات خود را با خود به دنبال دارد، در مورد مثال بالا، احساساتی مثل ترس، نگرانی، گناهکاری را به همراه دارد. بهترین دفاع، حمله است، پس ما هم پاسخ کودک خود را با خشونت میدهیم. تمام این مراحل تنها ۲ ثانیه طول میکشد.
ممکن است فرزندتان اعصاب شما را تحریک کرده باشد، اما او دلیل عصبانیت شما نیست. هر موضوعی که باعث خشونت شدید از طرف شما میشود، ریشه در سال های اولیه زندگی شما دارد. ما در آن لحظات قادر به فکر کردن نیستیم و خود ما هم مانند بچهها واکنش نشان میدهیم و خشم خود را بروز میدهیم. اما نگران نباشید، این موضوع طبیعی است. همه ما با زخمهایی از دوران کودکی خود پا به دنیای پدر یا مادر شدن می گذاریم و کودکان آن زخمها را باز میکنند. ما به عنوان افراد بزرگسال و مهمتر ار آن به عنوان والدین، باید کنترل خشم را بیشتر تمرین کنیم.
چرا ما از دست کودکان خود عصبانی میشویم؟
والدین و کودکان طوری میتوانند یکدیگر را خشمگین کنند که هیچ کس دیگری نمیتواند. حتی خود ما به عنوان یک بزرگسال، گاهی در مقابل والدین خود غیرمنطقی رفتار میکنیم.
به همین ترتیب کودکان ما، هم ما را عصبانی میکنند، چون فرزند ما هستند. روانشناسان این پدیده را «اثر محیط پرورش» مینامند، یعنی کوکان ما رفتارها و احساسات کودکی خود ما را شیبهسازی میکنند و ما معمولا ناخودآگاه، مانند گذشته خود رفتار میکنیم. یعنی درست همانطوری که در ذهن ما نقش بسته است. خشم و ترس دوران کودکی ما آنقدر اهمیت دارد که میتواند دوران بزرگسالی ما را تحت تاثیر قرار بدهد. دانستن این نکات برای کنترل خشم والدین بسیار مفید است و باعث میشود بدانیم که خشم والدین چه تاثیری بر زندگی جوانی فرزندان ما دارد.
نتیجه داد و فریاد شما بر کودک چیست؟
گاهی پیش میآید که شریک زندگی شما عصبانی میشود و سر شما داد میزند. اگرچه اتفاق خوشایندی نیست، اما این موضوع شاید برای همه پیش آمده باشد. حالا شریک زندگی خود را با ابعادی بیش از ۳ برابر خود تصور کنید، در حالی که از بالا به شما نگاه میکند. تصور کنید که شما کاملا برای غذا، سرپناه، امنیت و مراقبت به آن شخص وابسته هستید. تصور کنید که او اولین منبع عشق، اعتماد به نفس و اطلاعات شما درباره جهان است و شما منبع دیگری ندارید. حالا این احساسات به وجود آمده را ۱۰۰۰ برابر کنید. حالا وضعیت دقیقا شبیه به اتفاقی است که وقتی شما خشمگین میشوید کودک شما در آن قرار میگیرد.
البته که همه ما از دست فرزند خود عصبانی میشویم و حتی گاهی اوقات از کوره در میرویم. چالش مهم این است که در این زمان به رفتارهای بزرگسالانه خود رجوع کنیم و در نتیجه، حتی اگر شده، به صورت ظاهری راه کنترل خشم را پیش بگیریم تا اثرات منفی عصبانیت را به حداقل برسانیم.
کنترل خشم والدین چندان هم ساده به نظر نمیآید. خشم به اندازه کافی ترسناک است. وقتی که والدین با بیاحترامی و با الفاظ بد با کودکان صحبت میکنند، اثرات زیادی بر شخصیت کودکان خواهد داشت. چرا که خود به خود کودکان احساس وابستگی شدیدی به والدین دارند. تحقیقات ثابت کرده کودکانی که از آسیب جسمی مثل کتک خوردن یا تنبیه کودک رنج میبرند، آثار منفی این رفتار بر همهی جنبههای زندگی بزرگسالی آنها تاثیر میگذارد، از ضریب هوشی پایینتر گرفته تا روابط پرخاشگرانه، همه از عواقب این برخوردها هستند.
اگر به نظر میرسد که کودک از خشم شما نمیترسد، به این معنی است که او در مواقع بسیاری شاهد عصبانیت والدین بوده و در مقابل آن حالت دفاعی به خود میگیرد. نتیجه تاسف آور این است که کودک، رفتارهایی در مخالفت با شما انجام میدهد و بیشتر از همسالان خود تاثیر میپذیرد. پس این شما هستید که باید کاری برای اصلاح این رفتار انجام بدهید. کودکان چه نشان بدهند چه نشان ندهند رفته رفته در مقابل خشم شما مقاوم میشوند. شاید تنها راه مقابله با تمام این مشکلا، کنترل خشم والدین باشد.
برای تربیت کودک با ادب و خوش رفتار چگونه باید عمل کنید؟
نظم و قانونمندی کودکان بدون دیکته والدین
شاید برایتان جالب باشد که کودکان از ۱۸ ماهگی به بعد، قدرت ایجاد همدلی با دیگران دارند. برای همین از این سن به بعد دوست دارند که رفتارهایی داشته باشند که والدین به خاطر آن رفتارها از آنها رضایت پیدا میکند. پس در همه کودکان قدرت یادگیری رفتارهای صحیح برای جلب رضایت والدین در خانواده به عنوان اولین نهاد اجتماعی وجود دارد. کافی است، شیوه درستی در آموزش نظم و انظباط در آنها ایجاد شود. اگر از همان سنین پایین، درباره موضوعات مختلف به کودک خود، نکات مهم نظم و قانونمندی را یاد بدهید، دیگر مشکلی برای گوشزد و دیکته کردن مدام نظم به آنها وجود نخواهد داشت. برای نهادینه کردن مسئولیتپذیری و ایجاد نظم، باید به کودک چارچوب نظم و ترتیب را یاد بدهید و از سنین پایین رعایت نظم را با او تمرین کنید در واقع رمز تربیت کودک با ادب این است که از سنین خیلی پایین رفتارهای خوب را به او بیاموزید.
وضع قوانین مشخص و احترام گذاشتن به آنها
اگر از همان ابتدا، یعنی از همان سنینی که کودک توانایی درک قوانین را پیدا میکند، برای او چارچوبهایی تعیین کنید، خیلی زود فرزندتان به یک کودک با ادب بدل خواهد شد. وقتی فرزندتان میداند که به سادگی حق عبور از مرزهای از پیش تعیینشده از سوی شما را ندارد، خود را ملزم به رعایت قوانین میکند. منظور سختگیریهای بیش از حد یا تنبیه نیست. بلکه منظور ایجاد قوانین و مرزهایی است که برای شکوفایی و ایجاد آرامش در هر جامعهای از جمله خانواده به آن نیاز است.
برای اینکه احترام به قوانین را برای کودک تبیین و تفهیم کنید، باید دلایل مرزگذاری و تعیین قوانین را هم به او اطلاع بدهید. برای مثال، به او بگویید که اگر شبها ساعت ۸ به رختخواب برود، صبحها سرحالتر از خواب بیدار خواهد شد. ضمنا، بعد از اینکه کودک به هر یک از قوانین احترام گذاشت، باید او را تشویق کنید تا این رفتار در او تقویت بشود. اگر دوست دارید که در تربیت کودک با ادب موفق باشید، باید خودتان هم الگویی خوب برای او باشید. مثلا اگر میخواهید که او همیشه لباسهایش را مرتب در کمد بچیند باید خودتان هم در التزام به این قانون بکوشید.
یادتان باشد که اگر کودک از احترام به قوانین و نظم کوتاهی کرد و این سرپیچی باعث عذاب وجدان در او شد، لازم نیست برای اینکه ناراحت نباشد، سریعا کاری کنید که از دلش دربیاید. بگذارید کمی نسبت به کاری که کرده است، پشیمانی احساس کند تا دفعات بعدی دیگر این موضوع تکرار نشود.
ایجاد مهارتهای حل مسأله در کودک
یکی از دلایل اصلی بدرفتاری کودکان، این است که احساس ترس یا ناتوانی میکنند. اگر به آنها یاد بدهید که چگونه مسائل خود را حل کنند و قدرت تصمیمگیری داشته باشند، دیگر بدرفتاری نخواهند کرد. یکی از روشهایی که به شما کمک میکند کودک باادب و خوشرفتاری تربیت کنید، آموزش تصمیمگیری به او است. مثلا از همان سنین پایین به فرزندتان یاد بدهید که درباره موضوعات مختلف زندگی خود تصمیمگیری کند. برای نمونه، به او بگویید که گلسر قرمز را دوست دارد یا آبی؟ دوست دارد شیرکاکائو بخورد یا شیر ساده و… .
یکی از راههای داشتن کودک باادب و خوشرفتار این است که مهارتهای خودمراقبتی را در او تقویت کنید. علاوه بر تقویت تصمیمگیری در کودک باید بتوانید مهارت تلاش کردن را هم به او آموزش بدهید. تلاش کردن و تسلیم نشدن با اولین شکست، ویژگی افراد توانا و موفق است. پس وقتی فرزندتان در انجام کاری ناموفق عمل کرد، به او کمک کنید که باانگیزه و قوی دوباره شروع کند. سعی کنید تا ذهن او را فعال نگاه دارید به طوری که بتواند در مقابله با چالشها را به او آموزش بدهید.
آموزش صبر به کودکان کلید تربیت کودک با ادب
صبر کردن و انتظار اصولا کار چندان خوشایندی برای همه ما نیست چه برسد به کودکان. اما واقعیت این است که در زندگی برای شادتر بودن و رسیدن به اهداف مختلف باید صبر کردن را در زندگی بیاموزیم. بنابراین اگر دوست دارید که فرزندتان در آینده و زمان کودکی خود، ایام شاد و موفقی داشته باشد حتما صبور بودن را به او یاد بدهید. مثلا، برای شکلدهی به ویژگی صبور بودن در فرزندتان، هر چیزی را سریعا در اختیارش قرار ندهید. منظور تعلل در تامین نیازهای او نیست بلکه برای خواستههای فرعیاش کمی صبر کنید. هر چیزی را که خواست سریعا در اختیارش نگذارید و اجازه بدهید که ارزش تحقق هر خواستهای را به خوبی درک کند.
نکته مهم دیگر این است که کودک شما بداند نام احساس ناخوشایندی که در انتظار کشیدن به او دست میدهد چیست. به او بگویید که به این انتظار، «صبر کردن» گفتن میشود و برای اینکه نتایج خوبی در زندگی به دست بیاورد باید به آن پایبند باشد. برای تقویت صبر در فرزند و داشتن یک کودک باادب و خوشرفتار، تکنیکهای جالبی مانند پرورش گل و گیاه هم وجود دارد. گلدانی با کمک فرزندتان پرورش بدهید و به او نشان بدهید که برای دیدن گل زیبای درون گلدانش نیاز به صبر و انتظار کشیدن دارد.
تعلیم حس همراهی و همدردی با دیگران
یکی دیگر از راههای تربیت کودک با ادب و خوش رفتار آموزش حس همدردی و همراهی به آنها است. فراموش نکنید که مفهوم همدردی را نمیتوان به کودکان یاد داد اما با پرسیدن سوالاتی یا راهنمایی کودکان برای انجام برخی از رفتارها باعث میشود که با این مفهوم آشنا بشوند. برای مثال، وقتی فرزندتان، عروسکش را میخواباند از او بخواهید که روی آن پتو بکشد و بعد، به خاطر حس راحتی و گرمایی که برای عروسکش ایجاد کرده از او تشکر کنید یا در بازیها بچهها را به تقسیم اسباببازیها و مشارکت دوسویه دعوت کنید.
راه دیگر برای تقویت حس همراهی و همدردی با دیگران، این است که زبان بدن را به فرزندتان بیاموزید. مثلا اگر کار خوبی کرد و به دیگران محبت و همدردی خود را ابراز کرد، به او بگویید که چهره دیگران از محبت او چه حالتی پیدا کرده است. فرضا بگویید: «وقتی شیرینی خودت را با سارا نصف کردی، سارا لبخند خیلی زیبایی زد».
در آخر فراموش نکنید که شما اولین الگوی فرزندتان هستید و برای اینکه تاکتیکها و روشهای گفتهشده روی فرزندتان موثر واقع شود، علاوه بر اینکه خودتان باید به آنها پایبند باشید، لازم است که صبر به خرج بدهید و تمرین زیادی با کودک خود داشته باشید. با این روشها مطمئنا در تربیت کودک با ادب موفق خواهید بود
فایل را در پیوست دریافت کنید.
پرسشنامه
خواهشمند است جملات را به دقت بخوانید و یکی از چهار گزینه که به بهترین وجه ممکن با خصوصیات شخصی شما هماهنگی دارد را انتخاب کنید .
راه درمان کمال گرایی چیست؟
بیشتر مردم داشتن استانداردهای بالا را چیز خوبی می دانند.
تلاش برای عالی بودن می تواند نشان دهد که شما اخلاق کاری و قدرت شخصیتی دارید.
همچنین، استانداردهای بالا می توانند شما را وادار به رسیدن به سطح بالای عملکردتان کنند.
برای مثال، ورزشکاران برای رسیدن به جایگاهی عالی در ورزش، اغلب برای مدت طولانی سخت ورزش می کنند.
در این جا گام هایی عملی برای درمان کمال گرایی گفته می شود، پس خوب آنها را دنبال کنید.
مرحله 1:
کمالگرایی خود را شناسایی کنید
این مهم ترین و اولین مرحله است.
چون به شما کمک می کند که بفهمید مشکلی با کمالگرایی دارید یا خیر.
به یاد داشته باشید که داشتن استانداردهای بالا هیچ اشکالی ندارد.
اما وقتی این استانداردها خیلی بالا هستند، می توانند در کار/تحصیل،روابط و لذت بردن از زندگی مانعی برای شما باشند.
اگر تشخیص این که آیا با کمالگرایی مشکلی دارید یا نه برای شما دشوار است، جواب به سوالات زیر می تواند مفید باشد:
آیا با استانداردهای خودم مشکلی دارم؟
آیا در حال تلاش برای رسیدن به استانداردهایم اغلب احساس سرخوردگی، افسردگی، اضطراب، یا خشم دارم؟
آیا به من گفته شده است که استانداردهایم خیلی بالا هستند؟
آیا استانداردهای من مانعی برای من هستند؟ برای مثال، آیا رسیدن به موعد مقرر انجام کارها، تمام کردن یک کار، اعتماد به دیگران، یا انجام هرچیزی را برای من دشوار می سازند؟
کمالگرایی، طرز تفکر، رفتار و احساسات را تحت تاثیر قرار می دهد
برای اینکه ببینید آیا مبتلا به کمال کرایی هستید یا نه، میتوانید تست کمال گرایی هیل را انجام دهید.
تحلیل دقیق این تست شما را در شناخت میزان ابتلا به این اختلال و همچنین درمان کمال گرایی بسیار کمک خواهد کرد.
اگر با کمالگرایی مشکل دارید، مثال های زیر می توانند برای شما آشنا باشند:
مثال هایی از احساسات کمالگرایانه
کمالگرایی می تواند باعث شود تا احساس افسردگی، ناامیدی، اضطراب و عصبانیت کنید.
به وبژه اگر مرتبا از خودتان انتقاد می کنید که پس از گذشت زمان و تلاش زیاد برای انجام کاری، به اندازه کافی خوب نبوده اید.
نمونه هایی از افکار کمالگرایانه
تفکر سیاه و سفید
به عنوان مثال:
هر چیز کم تر از حد کمال آن، یک شکست محسوب می شود
اگر به کمک دیگران نیاز داشته باشم، پس ضعیف هستم
تفکر فاجعه آمیز
مثلا:
اگر در مقابل همکارانم اشتباهی از من سر بزند، به خاطر این تحقیر قادر به زندگی نخواهم بود
نمی توانم تحمل ناراحتی کسی را داشته باشم
تخمین احتمال
به عنوان مثال:
با این که تمام شب را برای ارائه یک سخنرانی صرف کرده ام، می دانم که خوب عمل نخواهم کرد
رئیس من فکر می کند که اگر چند روز مریض باشم تنبل هستم
جملات اجباری
برای مثال:
من هرگز نباید اشتباه کنم
هرگز نباید عصبی و مضطرب شوم
همیشه باید بتوانم قبل از بروز مشکلات آن ها را پیش بینی کنم
نمونه هایی از رفتار کمالگرایانه
تعلل مزمن و عمدی، مشکل در کامل کردن کارها، یا تسلیم شدن آسان و کامل در کارها. به عنوان مثال، صرف 3 ساعت زمان برای کاری که دیگران در 20 دقیقه آن را انجام می دهند.
چک کردن بیش از حد. برای مثال: صرف 30 دقیقه برای بررسی یک ایمیل کوتاه به رئیس تان برای جلوگیری از اشتباهات املایی احتمالی.
تلاش مداوم برای بهتر کردن چیزها با دوباره انجام دادن آن ها. برای مثال، بازنویسی چندین باره یک سند کاری برای “عالی کردن” آن
رنج بردن از جزئیات کوچک (مثلا این که چه فیلمی را اجاره کنید)
به زحمت انداختن خود برای لیست کردن دقیق کارها (برای مثال، چه زمانی بیدار شوید، مسواک بزنید، دوش بگیرید، و غیره).
اجتناب از انجام کارهای جدید و ریسک اشتباه کردن
مرحله 2: ابزارهای درمان کمال گرایی
حالا به پرسش اصلی بر میگردیم. چطور بر کمال گرایی غلبه کنم؟
تغییر تفکر کمال گرایانه
به این دلیل که بزرگسالان مبتلا به کمال گرایی اغلب از خودشان انتقاد زیادی می کنند، یکی از موثرترین راه های غلبه بر کمال گرایی، جایگزینی افکار خود انتقادی و کمال گرایانه با عبارات واقع گرایانه و مفید است.
تمرین این عبارات مفید به طور مرتب، ایده خوبی است.
حتی اگرخیلی زود این افکار را باور نکنید، تکرار مکرر، افکار واقع بینانه مثبت را به یک عادت تبدیل می کند و به جلوگیری از خودگویی هایی منفی کمک می کند.
نمونه هایی از عبارات واقع بینانه مثبت برای درمان کمال گرایی
هیچ کسی کامل نیست!
در تمام چیزهایی که انجام می دهم بهترین هستم!
اشتباه کردن من به معنی احمق بودن یا شکست من نیست. فقط به این معنی است که من هم مانند همه، یک انسان هستم.
همه اشتباه می کنند
این که همیشه همه چیز بر وفق مراد نباشد طبیعی است
همه گاهی روزهای بدی دارند
این که برخی ها من را دوست نداشته باشند طبیعی است
کسی وجود ندارد که همه او را دوست داشته باشند!
برای بزرگسالان مبتلا به کمال گرایی شنیدن دیدگاه دیگران دشوار است
بنابراین دوست ندارند به این فکر کنند که دیگران ممکن است یک موقعیت را چگونه ببینند.
برای مثال، ممکن است باور داشته باشید که تنبل هستید، چون به جای دو ساعت، فقط یک ساعت در روز می توانید ورزش کنید.
یادگیری دیدن شرایط مانند دیگران، می تواند به شما برای درمان کمال گرایی کمک کند تا برخی از این موقعیت های بی تکلف را تغییر دهید
به مثال به “من تنبل هستم” برگردید.
می توانید با پرسیدن سوالات زیر از خودتان، این تفکر را به چالش بکشید:
یک فرد دیگر (مثل یک دوست نزدیک) ممکن است چگونه این وضعیت را ببیند؟
اکثر مردم احتمالا فکر نمی کنند که اگر روزانه 2 ساعت ورزش نکنند تنبل هستند.
بهترین دوست من، فقط 1 ساعت، 2 تا 3 بار در هفته، برای ورزش کردن وقت دارد، و در این مورد بسیار حس خوبی هم دارد.
آیا راه های دیگری برای نگاه کردن به آن وجود دارد؟
شاید قادر به ورزش نکردن 2 ساعت در روز با توجه به برنامه شلوغ من قابل درک باشد.
عدم امکان پاسخگویی به این استانداردها به معنای تنبل بودن من نیست.
اکثر مردم نمی توانند این کار را انجام دهند.
به یک دوست نزدیک که چنین افکاری دارد چه می توانم بگویم؟
ورزش کردن به مدت فقط 1 ساعت یا حتی کم تر در روز هم خوب است.
ورزش کردن منظم، 2 تا 3 بار در هفته به اندازه کافی خوب است!
بزرگسالان مبتلا به کمالگرایی تمایل به غرق شدن در جزئیات دارند.
آنها زمان زیادی را صرف نگرانی درباره “چیزهای کوچک” (مثلا این که از چه فونتی در یک ایمیل استفاده کنند) می کنند.
یک استراتژی مفید برای نگرانی کم تر در مورد جزئیات و درمان کمال گرایی این است که سوالات زیر را از خودتان بپرسید:
این واقعا مهم است؟
بدترین اتفاقی که می تواند بیفتد چیست؟
اگر بدترین اتفاق بیفتد می توانم از آن جان سالم به در ببرم؟
آیا این موضوع فردا باز هم اهمیت دارد؟
هفته آینده چطور؟
سال بعد چه؟
سازش راهی مناسب برای درمان کمال گرایی شماست
این مورد ابزار مفیدی برای مقابله با افکار سیاه و سفید است.
سازش، شامل کاهش یا انعطاف پذیری بیشتر با استانداردهای خیلی بالا است.
برای مثال، زمانی که اعتقاد دارید اشتباه کردن درحال ارائه یک سخنرانی، به معنای این است که احمق هستید.
ممکن است از خودتان بپرسید که چه سطحی از کمالگرایی را می خواهم تحمل کنم؟
از این طریق، می توانید برخی استانداردهای پایین تر و معقولانه تری که مایل به قبول آن ها در درمان کمال گرایی هستید را بیابید.
از آن جایی که وقتی برای اولین بار سعی می کنید استانداردهای خود را کاهش دهید، اضطراب شما تحریک می شود، می توانید به تدریج این کار را انجام دهید.
برای مثال، اولین گام برای داشتن استانداردهای معقولانه تر در این مثال می تواند شامل:
صرف 3 ساعت زمان به جای 5 ساعت برای آماده سازی یک ارائه
یا اجازه دادن به خودتان برای اشتباه در یک سخنرانی از هر پنج تای آن
یا مشکل نداشتن با این مسئله که کم تر از 5 نفر عملکرد شما را تحسین کنند
باشد.
زمانی که با پایین آوردن استانداردهایتان کمی راحت هستید، آن ها را کمی پایین تر بیاورید.
برای مثال، مرحله بعدی می تواند شامل:
صرف کردن 1 ساعت زمان برای آماده سازی یک ارائه
اجازه اشتباه دادن به خودتان در طول یک سخنرانی از هر دوتای آن
یا مشکل نداشتن با دانستن این که دیگران درباره عملکرد شما چه فکری می کنند
باشد.
تغییر رفتارهای کمالگرایانه قدمی محکم برای درمان کمال گرایی است
داشتن مشکل با کمالگرایی، بسیار شبیه به داشتن “ترس” از اشتباه کردن یا ناقص بودن است.
مثل این که از اشتباه کردن وحشت داشته باشید.
روبه رو شدن با ترس ها در یک روش تدریجی و سازگار، موثرترین راه غلبه بر ترس ها است، و “مواجهه” نامیده می شود.
به عنوان مثال، بهترین شیوه برای غلبه بر ترس از یک سگ این است که به تدریج با سگ ها زمان سپری کنید تا بفهمید که آن ها آنقدرها هم که فکر می کنید ترسناک و خطرناک نیستند.
به همین ترتیب، غلبه بر “ترس” اشتباه کردن یا کامل نبودن هم شامل انجام این کار است:
به تدریج و به عمد اشتباه کنید و با نواقص رو به رو شوید
این تکنیک درمان کمال گرایی همچنین شامل قرار دادن خودتان در موقعیت هایی است که معمولا به دلیل ترس از این که چیزها به طور کامل انجام نشوند، از آن ها اجتناب می کنید.
راهکارهای عملی برای درمان کمال گرایی شما – تغییر رفتار کمال گرایانه
در این جا مثال هایی آورده شده است که به شما در موارد آشفتگی ذهنی برای تمرین مواجهه کمک می کنند:
برای یک قرار ملاقات، 15 دقیقه دیرتر در محل حاضر شوید
ناحیه قابل دیدی از خانه را به طور نامرتب ترک کنید
وقتی خسته هستید (یا احساسات دیگری که آن ها را ضعف خود می دانید)، به دیگران بگویید
لباسی را بپوشید که لکه قابل دیدی بر روی آن است
درهنگام ناهار خوردن با یک همکار، اجازه دهید که چند بار سکوت ناخوشایندی ایجاد شود
به طور عمد چند تومان کم تر برای کرایه اتوبوس پرداخت کنید
جریان تفکر خود را درطول یک سخنرانی از دست بدهید
نامه یا ایمیلی شامل چند اشتباه را ارسال کنید
در یک جلسه بدون تمرین کردن و فکر کردن به این که چه می خواهید بگویید صحبت کنید
یک رستوران جدید را بدون تحقیق کردن درباره خوب بودن آن امتحان کنید
تمرین تکراری و مکرر!
برای درمان کمال گرایی قبل از این که با اشتباه کردن احساس راحتی کنید، باید تکنیکی که انتخاب کرده اید را چند بار تمرین کنید.
اگر اضطراب شما در همان ابتدا از بین نرفت، دلسرد نشوید، چون طبیعی و قابل انتظار است
تا جایی که می توانید مواجهه را تمرین و تکرار کنید.
آموزش پول به کودکان از چه زمانی باید شروع شود؟
آموزش پول به کودکان باید از دوران پیشدبستانی آغاز شود. سعی کنید مدیریت پول را کمکم و بیشتر به عنوان یک عرف و نگرش به او آموزش دهید به جای این که پیچیدگیهای مالی را آموزش دهید.
در ادامه با چند روش آموزش پول به کودکان که کمک میکند تا متوجه شوند چه زمانی باید پول را پسانداز و چه وقت خرج کنند آشنا میشوید.
آموزش پسانداز کردن
یک قلک یا یک شیشه تهیه کنید یا چیزی که شفاف باشد و بچهها بتوانند اضافه شدن پول را ببینند. شما میتوانید یک خط برای تعیین هدف بصری ترسیم کنید و آنها میتوانند جمع شدن سکهها را مشاهد کنند. لوین مطرح میکند:
این کار بیشتر برای بچههای کوچکتر که نمیتوانند پول را بشمارند مناسب است چون آنها این حس را پیدا میکنند که به سمت هدف در حال حرکت هستند. کودکان پیشدبستانی هم میتوانند شیشه را با برچسب یا رنگ مطابق میل خودشان تزئین کنند تا به آنها در ایجاد ارتباط با پول کمک کند.
آنها را برای باز کردن حساب بانکیشان با خود به بانک ببرید. دیدن بانک به آنها کمک میکند تا بفهمند که پولهایشان به کجا میرود و با مفاهیم بانک و موسسات مالی هم آشنا میشوند. همچنین بررسی کنید که آیا بانک شما برنامهای برای آموزش پول به کودکان یا توری خاص برای کودکان دارد.
به آنها اجازه دهید تا خودشان اهداف پساندازشان را تعیین کنند. ایده خوبی است که تمام پول بچهها را برای دوران دانشگاه پسانداز کنید اما بچههای کوچک از تعیین اهداف کوچک که برای آنها سرگرمکننده و معنادار است چیزهای زیادی یاد میگیرند. لوین اضافه میکند:
نتیجه نهایی در آینده خیلی دور که دست یافتنی نباشد زیاد جالب نیست اما وقتی که بچهها بتوانند به آن برسند، میتوانند در آینده، بیشتر و برای مدت زمان طولانیتری پسانداز کنند.
دستورالعملهایی برای پسانداز و خرجکردن پول در نظر بگیرید. در برخی از خانوادهها بچههایشان به طور جداگانه درصد مشخصی از پول را پسانداز میکند. اگر این کار را انجام میدهید، حتما پول کمی به بچهها بدهید و از پدر و مادربزرگها هم بخواهید همین کار هنگام دادن هدایای نقدی انجام بدهند.
عادتهای خوب خرجکردن و پسانداز را الگو قرار دهید. براساس نظرسنجی انجام شده توسط TheMint.org، والدین بیشترین تاثیر را بر نحوه پسانداز یا خرج کردن پول کودکان دارند. عادتهای خرج کردن خودتان را بررسی کنید: اگر شما به بچهها میگویید که باید معقولانه پول خرج کنند اما خودتان به سرعت آخرین مدل گوشی یا لباس را میخرید، آیا صحبتهای شما تاثیر خواهد داشت؟ همچنین با فرزندان متناسب با سنشان درباره تصمیمات مالی که به عنوان یک بزرگسال اتخاذ میکنید صحبت کنید. سو بوتسوا مادر دو بچه از کالیفرنیا میگوید:
به جای این که بگویم پول نداریم. به بچهها توضیح میدهم که مامان و بابا تصمیم به پسانداز کردن پول گرفتهاند.
آموزش خرج کردن
یکی از اصول اولیه آموزش پول به کودکان نشان دادن اسکناس و سکه و آموزش ارقام است. به آنها پول را نشان دهید. بزگسالان ممکن است هزینهها را با کارت اعتباری یا به صورت الکترونیکی پرداخت انجام دهد اما کودکان وقتی که پول و سکه را ببینند بیشتر درک میکنند. لوین میگوید:
ما باید به خاطر داشته باشیم که کودکان امروز نسبت به زمان ما پول نقد و معاملات مالی را کمتر میبینند. ما باید اطمینان حاصل کنیم که بچهها درکی از پول نقد به عنوان مبنایی برای یادگیری بیشتر در مورد پول در آینده داشته باشند. حتی اگر فکر کنیم که نسل آنها از پول نقد استفاده نخواهد کرد، باز هم کودکان نیازمند دیدن یک شی ملموس هستند.
اجازه تجربه خرید کردن و پرداخت پول را به آنها بدهید. اگر برای خریدن یک خوراکی بعد از مدرسه یا مهدکودک جایی توقف کردید، به فرزندتان کمی پول بدهید و اجازه دهید خودش انتخاب کند. او به سرعت تفاوت قیمت یک بسته کوچک چیپس با بزرگتر را خواهد فهمید.
تفاوت بین خواسته و نیاز را آموزش دهید. با کودکان صبحت کنید در مورد اینکه تبلیغات طراحی شدهاند تا در آنها برای خرید چیزی که آنها میفروشند احساس نیاز ایجاد کنند. از آنها بپرسید، این چه ارزشی دارد؟ اوایل که به بچهها پول میدهید، اغلب وسوسه میشوند تا آن را صرف اسبابهای ارزان قیمت کنند. خوب است که به آنها اجازه دهیم تا وسایل بنجل و بدردنخور را بخرند اما همچنین برای آنها مشخص کنید که کدام اسباببازی برای مدت طولانیتری قابل استفاده بوده یا علاقه بیشتری به آنها داشته است.
قیمتها را با بچههای بزرگتر مقایسه کنید. اگر شما به دنبال خرید یک تلویزیون یا رایانه جدید هستید، از فرزندتان بخواهید تا در هنگام نگاه کردن به کاتالوگها یا جستجو در اینترنت برای انتخاب بهترین خرید به شما کمک کند. وقتی برای غذا خوردن بیرون میروید میتواند به شما در محاسبه هزینه غذا یا مقدار پولی که باید پس بگیرید کمک کند.
به کودک اجازه دهید تا از تجربیات درس بگیرد. این مسئله شامل تصمیمات نادرست هم است اگرچه دردناک است که مشاهده کنید فرزندتان پولش را هدر میدهد. لوین میگوید:
بهترین درس این است که کودکان شروع به یاد گرفتن ارزش وسایل کنند و انتخابهای هوشمندانه انجام دهند
چرا تربیت یک کودک مثبت اندیش اهمیت زیادی دارد؟
کودک مثبت اندیش میتواند در خلال مشکلات و دشواریهای زندگی به ابعاد و جنبههای مختلف آن بیاندیشد و در نتیجه، راهکارهای مناسبی برای زندگی خود پیدا کند. چنین فردی ناامید نمیشود و میداند که در پس هر سختی، آسانی نهفته است.
البته یادتان باشد، منظور از داشتن و تربیت کودک مثبت اندیش ، این نیست که فرزندتان معنای تلخی و سختی را درک نکند. در واقع نباید تلاش کنید که او با هیچ رویداد منفی و ناخوشایندی رو به رو نشود. بلکه باید طوری او را پرورش بدهید که یاد بگیرد با سختیها و سیاهیها به خوبی مواجه شود و شرایط را برای خودش مدیریت کند.
منفینگری چطور در کودکان به وجود میآید؟
قبل از اینکه بتوانید یک کودک شاد و مثبت اندیش تربیت کنید باید بدانید که انجام چه کارهایی ممنوع است و با انجام چه کارهایی ممکن است، فرزندتان را به سوی منفینگری سوق بدهید. مثلا، موارد زیر تا حدی باعث میشوند که کودکتان به حیطه منفیبافی و تلخ شدن پیش برود:
اگر کودک را بیش از حد تحت فشار قرار بدهید و او را محدود کنید؛
اگر خودتان به عنوان والدین کودک به شدت منفیباف باشید؛
اگر بیش از اندازه از کودک مراقبت کنید؛
اگر کودکتان دچار مشکلات روانی باشد و اختلالاتی را در این زمینه تجربه کند؛
اگر محیط خانه و خانواده از آرامش و صلح کافی برخوردار نباشد؛
اگر کودک بیش از حد سرزنش شود یا رفتارها و عملکردش مورد انتقاد قرار بگیرد؛
در همه این موارد، امکان اینکه کودک در آینده، نگاهی منفی نسبت به هر چیز پیدا کند بسیار زیاد خواهد شد. اما با کمی دقت در روند تربیت کودک و رفتار با او میتوانید، یک کودک مثبت اندیش بار بیاورید. یعنی کودکی که دیدی سفید و سازنده نسبت به ابعاد مختلف زندگی دارد.
در ادامه با تعدادی از این راهکارها آشنا میشوید:
۱. به کودک اجازه بروز احساسات بدهید
یکی از عمدهترین روشها برای اینکه کودک مثبت اندیش و شادی داشته باشید، این است که به او اجازه بدهید احساسات خود را بروز بدهد. کودک باید احساسات خود را شناسایی کند و بر آنها تسلط و مدیریت داشته باشد. احساسات مختلف را به کودکتان یاد بدهید. او باید بداند که ترس، شادی، غم، هیجان و… چیست.
اگر کودک با انواع احساسات آشنا باشد، راحتتر آنها را مدیریت میکند. باید به او یاد بدهید که انسان دارای طیفهای متفاوتی از احساسات و عواطف است و در ضمن دچار شدن به هر احساسی در زندگی کاملا طبیعی است. یعنی هر شخص در طول زندگی خود با عواطف و احساسات مختلفی رو به رو میشود.
زمانی که به کودکتان یاد میدهید که احساسات خود را بشناسد، یعنی به او یاد میدهید که انسان دارای عواطف و احساسات مختلف است و تمام اینها در زندگی پیش میآید و البته با مدیریت و کنترل صحیح از آنها میتوان عبور کرد.
۲. الگوی مناسبی برای کودکتان باشید
یکی از مهمترین موضوعاتی که باید در تربیت کودک در نظر بگیرید، این است که آنها شما را به صورت خودآگاه و ناخودآگاه به عنوان الگوی خود در نظر میگیرند.
بنابراین اگر دوست دارید که فرزندی مثبت اندیش داشته باشید باید در درجه نخست، خودتان هم یک فرد مثبت اندیش باشید. کودک مثبت اندیش حاصل طرز تفکری به این شیوه است.
یعنی اگر شما در کارتان، روابطتان با افراد دیگر و به طور کلی در زندگیتان، دیدی مثبت و امیدوار داشته باشید، فرزندتان هم این سبک از رفتار و زندگی کردن را میآموزد و در زندگیاش به کار میگیرد. یادتان باشد که با حرف زدن، هیچ چیز درست نمیشود.
حتی اگر سیصد جلد کتاب آموزشی هم برای کودکتان بخوانید، باز هم نمیتوانید قدم مثبتی را که رفتار عملیتان در نهادینه کردن مثبت اندیشی برمیدارد در زندگی کودکتان بردارید.
۳. به کودکتان آزادی بدهید
یکی از مهمترین نکاتی که باعث میشود تا کودک مثبت اندیش داشته باشید، دادن آزادی به اوست. زمانی که کودکتان احساس کند که میتواند آزادانه اما در چارچوب تربیتی صحیح شما، آرزوها و خواستههایش را دنبال کند به زندگی امیدوار خواهد شد.
پس لازم است در تربیت فرزندان خود به دادن حق انتخاب و آزادی به آنها توجه داشته باشید. یادتان باشد که کودکان، افرادی مستقل هستند که باید مسیر زندگیشان را باب میل خود و منطبق بر استعدادها و علایقشان طی کنند. در این مسیر شما باید تسهیلگر یافتن مسیر درست برای آنها باشید.
۴. تشویق و انگیزه دادن را به یاد داشته باشید
تشویق و انگیزه دادن به کودکان خود را همیشه به یاد داشته باشید. باید به آنها نشان بدهید که کارهای خوبشان دیده میشود و اگر شکست بخورند باز هم فرصت جبران دارند. انگیزه میتواند از خستهترین روحها هم انسانی پرتلاش و موفق بسازد. پس به کودکان خود انگیزه بدهید و از تنبیه کلامی و بدنی به هیچوجه استفاده نکنید که این روشها سالهاست منسوخ شدهاند.
۵. با افراد مثبت معاشرت کنید
با افراد مثبت و پرانرژی معاشرت کنید. سعی کنید دوستان و معاشرانی برای خانوادهتان انتخاب کنید که افرادی شاداب، موفق و پرتلاش هستند. منظور از موفق، لزوما این نیست که با کسانی دوست شوید که در زندگی دستاوردهای زیادی دارند. بلکه منظور این است که با افرادی معاشرت کنید که همیشه امیدوار هستند و دوست دارند در هر شرایطی به رشد و رو به جلو رفتن فکر کنند.
کودکان از بزرگترها الگوبرداری میکنند و اگر با کسانی در ارتباط باشند که از انرژی مثبت و مطلوبی برخوردار هستند، بهتر میتوانند برای آینده خود برنامهریزی کنند و آیندهشان را شکل بدهند. تصور کنید با مجموعهای از افراد در ارتباط هستید که مدام غُر میزنند و ناراحت هستند. بدیهی است که روحیه شما و به تبع آن، فرزندانتان مخدوش و تیره میشود. پس در انتخاب دوست و معاشر، دقت زیادی به خرج بدهید.
۶. دلخوشیهای ساده را پررنگ کنید
به کودکانتان یاد بدهید که در زندگی به دلخوشیهای ساده و شادیآور اهمیت بدهند. آنها باید یاد بگیرند که طلوع خورشید، تماشای ماه کامل، قدم زدن در هوای تازه و خوشبوی صبحگاه، دیدن یک نهال نرم و نازک و همه چیزهایی که به رایگان در اطرافمان وجود دارند و گاهی آنها را نمیبینیم، چقدر ارزشمند هستند.
شاد بودن، یک انتخاب است و میتوان با دلخوشیهای ساده هم شاد بود. این را تمرین کنید و به فرزندانتان هم یاد بدهید.
۷. اخلاقیات و ارزشها را به کودکان خود یاد بدهید
اخلاق و ارزشهای معنوی را به کودکان خود آموزش بدهید. کودکی که با این مفاهیم آشنایی داشته باشد، آرامش بیشتری در زندگی خود پیدا میکند. زیرا میتواند از شک و تردیدهایی که برای انتخاب مسیر درست یا غلط برایش پیش میآید به خوبی عبور کند. ارزشها و اخلاقیات باعث میشوند که در زندگی، تکیهگاهی امن و آرام پیدا کنیم.
بنابراین بهتر است این موارد را براساس چارچوبهای ذهنی و اعتقادی خود به فرزندانتان یاد بدهید. منظورمان به هیچ عنوان دیکته کردن عقاید و اعتقادات نیست. بلکه سخن از پررنگ کردن وجه معرفتی و اخلاق در زندگی کودک است.
۸. مثبتاندیشی را در قالب داستان آموزش بدهید
در بازی کردن با کودک به یاد ارائه نکات مثبت باشید. همیشه در بازیها روندی را در نظر بگیرید که طی آن، افکار و انرژیهای مطلوب به روح و روان کودک تزریق میشود. بازیها بسیار اثرگذار هستند. علت این است که در بازی، آموزشها غیرمستقیم است و به کمک چنین سبک از آموزشهایی میتوان مفاهیم و احساسات شاد و مثبت را بهتر در ناخودآگاه کودک منتقل کرد.
آثار مخرب خشونت کلامی روی ذهن و جسم کودکان چگونه است؟
به هر گونه ارتباط و مکالمه با کودک که حالت تهاجمی و خشونت آمیز داشته باشد، خشونت کلامی گفته میشود. برای مثال افراد ممکن است نسبت به اطرافیان خود از جمله همکاران، برادر یا خواهر و حتی فرزندان خود خشونت کلامی داشته باشند. رفتارهایی که واقعا خشونت کلامی محسوب میشود عبارتند از: توهین کردن، فریاد زدن، انتقاد کردن، تحقیر کردن، تخریب کردن، فحاشی کردن، تهدید کردن و …
به عنوان والدین یک کودک هرگز نباید به کتک زدن و تنبه کردن کودکتان فکر کنید، تنبیه فیزیکی میتواند باعث شود کودک شما احساس آسیب دیدگی روحی، بدبختی و پیدا کند. اکثر والدین همچین دیدگاهی در مورد خشونت کلامی ندارند، در حالی که خشونت کلامی هم میتواند آثار مخرب زیادی روی کودک داشته باشد.
بسیاری از والدین اغلب خشونت کلامی خود را با گفتن این جمله توجیه میکنند که «اگر فرزند من رفتار، نگرش یا ادراک درست داشته باشد که من او را تنبیه یا توبیخ نمیکنم». به این ترتیب آنها علت اصلی رفتار نادرست خود را رفتار کودک میدانند. البته با این رفتار آنها نه تنها از نظر روحی به فرزندان خود آسیب میرسانند بلکه رابطه بین والد-فرزندی را هم تخریب میکنند.
آثار مخرب خشونت کلامی روی کودک
بهتر است بدانید آسیبهایی که خشونت کلامی در دوران کودکی بر فرد بر جا میگذارد، میتواند پیامدهای جدی در زندگی کودک داشته باشد. در ادامه این مقاله از کودکت به آثار خشونت کلامی روی کودکان اشاره میکنیم.
تغییر در رشد مغز
محیطی که کودک در آن زندگی میکند، چگونگی رشد مغز او را تعیین میکند. وقتی کودک در یک محیط امن رشد کند و مورد توجه باشد، از لحاظ احساسی پایدار پرورش مییابد. همچنین اگر یک کودک در محیط پرتنش، خشونت آمیز و ناخوشایند رشد کند همواره تحت فشار و استرس خواهد بود که همین امر روی رشد و پیشرفت مغز تاثیر منفی خواهد گذاشت.
تحقیقاتی که در سال ۲۰۱۱ انجام شد تایید میکند که بدرفتاری با کودکان موجب کوچکتر شدن ساختار هیپوکمپ و کاهش چین خوردگیهای سطح مغز میشود.
براساس این مطالعه، استرس ناشی از خشونت کلامی در دوران کودکی میتواند تعداد نورونها در هیپوکامپ (بخشی از مغز که با تنظیم عواطف و احساسات مرتبط است) را کاهش دهد. این موضوع نشان میدهد که آسیب های ناشی از خشونت کلامی باعث تغییر ساختار مغز کودک میشود.
کاهش اعتماد به نفس
سرزنش کردن مکرر، فریاد زدن و تحقیر کردن میتواند اعتماد به نفس کودک را کاهش دهد. اگر دائما به کودک بگویید که «در هیچ چیزی خوب نیست» میتواند باعث شود کودک کم کم به این باور برسد که واقعا در هیچ چیزی موفق نیست. این امر باعث میشود اعتماد به نفس خود در برابر تواناییهایش را از دست بدهد و در انجام کارهای جدید تردید کند.
به عنوان مثال، اگر به فرزند خود دائما بگوید که او خنگ و دست و پا چلفتی است، او کم کم به این باور میرسد که این موضوع درست است و در همه جنبههای زندگی ضعیف عمل میکند. اما، اگر والدین حتی زمانی که کودک اشتباه میکند، از او حمایت کنند، عملکرد او با گذشت زمان بهبود خواهد یافت.
خود کم بینی
کودکان در سالهای اول زندگی به دنبال درک این موضوع هستند که او چه کسی است و جایگاه او در این جهان کجا است. آموختن امکان نخواد داشت مگر با آزمون و خطا. بنابراین، بسیار مهم است که او اجازه کشف کردن و امتحان کردن داشته باشد.
اگر کودک همواره مورد شماتت و سرزش بزرگترها قرار بگیرد، به این باور میرسد که تنها دلیلی که بزرگترها با آنها بدرفتاری میکنند این است که به اندازه کافی خوب نیستند. این طرز فکر به مرور زمان باعث به وجود آمدن تفکر خود کم بینی و حقارت شده و کودک خود را در برابر همسن و سالهای خودش حقیرتر و کم ارزشتر تصور میکند.
افزایش احتمال اعتیاد به مواد مخدر
مطالعات نشان میدهد کودکانی که در یک خانواده پرتنش رشد میکنند بیشتر تمایل به مصرف مواد مخدر و الکل پیدا میکنند. کودکی که برای مدت طولانی مورد خشونت کلامی انتقادها و قضاوتهای بزرگترها قرار میگیرد، برای فرار یا پنهان کردن این احساسات ممکن است به سمت مصرف مواد مخدر کشانده شود.
افزایش احتمال افسردگی
خشونت کلامی مکرر از جمله سرزش و انتقاد میتواند باعث بحران درونی در کودک شود. همین امر میتواند باعث بروز ناامیدی در کودک شود و او به این باور برسد که زنیا ارزش زندگی کردن را ندارد. در برخی از موارد این احساس و طرز فکر به سرعت تبدیل به افسردگی میشود. در هر صورت، افسردگی در کودکان و نوجوانان به دلیل عوامل مختلف در چند دهه گذشته به سرعت در حال افزایش است و خشونت کلامی هم میتواند باعث تشدید مشکل میشود.
تاثیر منفی روی سلامت جسمی
آشکار است که خشونت کلامی روی سلامت روان کودکان تاثیر منفی میگذارد، اما بهتر است بدانید خشونت کلامی روی سلامت جسمی کودکان هم اثر مخرب دارد. کودکی که مورد خشونت کلامی قرار میگیرد ممکن است در مورد سلامتی خود کوتاهی کند یا به خود آسیب وارد کند.
این امر میتواند به رفتارهای نادرست زیادی از جمله توجه نکردن به بهداشت فردی، بریدن یا سوزاندن بدن، اختلالات خواب یا تغذیه در اثر استرس یا ترس منجر شود. این عوامل هم میتوانند باعث عوارض جدیتر شوند هم آسیب روحی کودک را تشدید کنند.
تمایل به رفتارهای خشونت آمیز
کودکی که مورد خشونت کلامی قرار گرفته است احتمال اینکه در آینده خود او هم رفتارهای خشونت آمیز از خود نشان دهد بیشتر میشود. این امر به این دلیل است که این رفتارهای خشونت آمیز تبدیل به یک عادت میشود کودک ممکن است بعدا آن را تقلید کند. در نتیجه، او احتمالا نسبت به فرزندان خود از خشونت کلامی استفاده خواهد کرد. این چرخه معیوب همینطور ادامه پیدا خواهد کرد و به نسلهای بعدی منتقل خواهد شد.
در پایان باید به این موضوع دقت داشته باشید که فکر نکنید کلمات نمیتوانند به کودکان شما آسیب بزنند. برعکس، خشونت کلامی میتواند بسیار تاثیرگذار باشد و آثار روحی و جسمی طولانی مدت و پایدار روی کودک داشته باشند. بنابراین باید نسبت به رفتار خود در برابر کودکان توجه ویژهای داشته باشید و هنگام عکس العمل به رفتار فرزند خود آگاهانه تصمیم بگیرید. رفتاری که شما در برابر کودک از خود نشان میدهد در واقع بهترین ابزار برای آموزش رفتار صحیح به کودکان محسوب میشود.
شیوه های فرزند پروری
در دهه ۱۹۶۰، روانشناسی به نام «دایانا بامیرمند» مقاله نوآورانهای براساس تحقیقات خود نوشت و در آن سه سبک فرزند پروری که مشاهده کرده بود را با جزئیات و به صورتی دقیق توصیف کرد. او در این تحقیق پی برده بود که به صورت کلی در تمام شیوه های فرزند پروری، سه نوع والدین مستبد، سهلگیر و مقتدر وجود دارند. حال بیایید با هم بررسی کنیم که در تحقیقات خانم بامیرمند هر سبک فرزندپروری چگونه توصیف شده است
شیوه فرزند پروری مستبدانه
والدینی که برای تربیت کودک خود در این دسته فرزند پروری قرار میگیرند، همیشه خواستار اطاعت مطلق فرزندان خود، بدون هیچ اما و اگر هستند. والدینی که به روش فرزند پروری مستبدانه عمل میکنند، اعتقادی ندارند که آنها باید قوانینی را که تعیین میکنند، ابتدا توضیح دهند. کودکت باید بداند که چرا چنین قانونی وضع شده و پیروی یا عدم پیروی از این قانون چه پیامدهایی برای او خواهد داشت.
در واقع والدین مستبد انتظار دارند که فرزندان بدون پرسیدن هیچ سوالی، فقط اطاعت کنند. این نوع والدین خواست خود را بر فرزندان اعمال میکنند و بدون کمی ملایمت یا حمایت، آنها را مورد تنبیه مقرار میدهند. فرزندان والدین مستبد، اغلب اعتماد بهنفس پایین، افسردگی و ترس از موقعیتهای جدید را از خود نشان میدهند. سعی کنید هرگز یک پدر یا مادر مستبد نباشید، تاثیری که این سبک فرزند پروری روی آینده فرزند شما میگذارد، بسیار مخرب است.
سبک فرزند پروری سهل گیرانه
والدینی که دردسته فرزند پروی سهلگیرانه قرار میگیرند، فرزندشان را تنبیه نمیکنند یا قوانینی را به آنها تحمیل نمیکنند. آنها نمیخواهند هیچ برخوردی با کودک خود داشته باشند، چون معتقدند بچهها باید خودشان را کنترل کنند. این نوع والدین، صمیمی و احساسی به فرزندانشان پاسخ میدهند که خوب است اما آنها تمایلی به تعیین مرز ندارند. همین امر موجب شده تا والدینی که از این سبک فرزند پروری استفاده میکنند، کنترلی روی رفتار بچههایشان نداشته باشند. هر عقل سلیمی میداند که این اصلا اتفاق خوشایندی نیست. آنها همیشه خواستههای بچهها را بدون هیچ چون و چرا میپذیرند و بدرفتاری آنها که منجر به پیامدهای منفی برایشان میشود، نادیده میگیرند.
تحقیقات نشان داده کودکانی که زیر نظر والدین سهل گیر بزرگ میشوند، بدون فکر عمل میکنند، قوانین و محدودیتها را نادیده میگیرند و زمانیکه بزرگتر میشوند تمایل زیادی به خشونت و مصرف مواد مخدر دارند. فرزندان والدین سهل گیر بیشتر از بقیه در معرض خطر افسردگی و اضطراب هستند (این منطقی است، چون زمانیکه کودکان محدودیتی ندارند و احساس میکنند بر والدین خود کنترل دارند، این اتفاق میتواند برای آنها ترسناک و استرسزا باشد. دقیقا به همین دلیل است که بچهها به مرزبندی و پیروی از قوانین نیاز دارند).
شیوه فرزند پروری مقتدرانه
یکی از بهترین شیوه های فرزند پروری که بسیاری از روانشناسان روی آن تاکید دارند، شیوه فرزند پروری مقتدرانه است. در این روش، والدین نه خیلی صمیمی و نه خیلی سرد هستند. آنها شبیه والدین مستبد رفتار میکنند (والدین قوانین و محدودیتهایی تعیین و آنها را اجرا میکنند و اگر بچهها به آنها عمل نکنند، عواقب آن را به کودک گوشزد میکنند). اما والدین مقتدر از نظر احساسی پاسخگو و صمیمی هستند و با فرزندان خود ارتباط برقرار میکنند. این نوع والدین به بچهها احترام میگذارند و به حرفهایشان گوش میدهند (و انتظار دارند که بچهها هم همین کار را انجام دهند).
در شیوه فرزند پروری مقتدرانه، والدین کودک را تشویق میکنند که به صورت مستقل فکر کند، اما هرگز تسلیم بچهها نمیشوند و انتظار دارند که کودک هم با آنها همکاری کرده و همیشه رفتار خوبی از خود نشان دهد. وقتی بچهها کار اشتباهی انجام میدهند، والدین مقتدر با هدف هدایت و آموزش به آنها تنبیهشان خواهند کرد و آنچه را که از بچهها انتظار دارند براساس موقعیت و نیازهای فردی کودک تغییر میدهند. از میان تمام شیوه های فرزند پروری تعیین شده، این روش فرزندپروری نشان داده که بهترین نتیجه را برای فرزندان به همراه خواهد داشت. فرزندی که به روش مقتدرانه تربیت شده، سلامت احساسی بهتر، مهارتهای اجتماعی بالاتر و انعطافپذیری بیشتری دارد و در عین حال دلبستگی بیشتری هم به والدین خود پیدا میکند. پس اگر هنوز در میان انتخاب یکی شیوه های فرزند پروری برای تربیت کودک خود تردید دارید، اندکی بیشتر درباره سبک فرزند پروری مقتدرانه تحقیق کنید، به نظر میرسد این بهتر انتخاب شما باشد.
سبک فرزندپروری بی اعتنا
تا به اینجا به سه مورد از شیوه های فرزند پروری اشاره کردیم که در تحقیقات خانم بامیرمند به آنها اشاره شده بود. اما شیوه فرزند پروری چهارمی هم وجود دارد که توسط محققان النور مککوبی و جان مارتین شناسایی شده و به فرزند پروری بی اعتنا معروف است. در این سبک، والدین ارتباط کمی با فرزندشان دارند، در زندگی آنها دخالتی نمیکنند، صمیمت و پاسخگویی کمی نسبت به نیازهای عاطفی کودکان دارند و توجه کافی یا مناسبی در مورد تنبیه یا نظارت بر بچهها ندارند.
فرزندپروری بی اعتنا بدترین عواقب را برای کودک به همراه دارد. کودکانی که از میان تمام شیوه های فرزند پروری با این سبک بزرگ میشوند، از نظر احساسی بیشتر انزوا طلب هستند، اضطراب دارند و ممکن است در معرض رفتارهای غلط، خطرناک و همچنین مصرف مواد مخدر قرار بگیرند.
مزایای سبک فرزند پروری مقتدرانه ؛ چرا این سبک کارآمد است؟
با بررسی تمام شیوه های فرزند پروری به نظر میرسد که سبک فرزند پروری مقتدرانه بهترین نتیجه را در بر خواهد داشت. کودکانی که با این روش تربیت شدهاند در آینده زندگی سالمتری داشتهاند و در مواجهه با مشکلات قویتر ظاهر شدهاند. برخی از مزایای این رویکرد تربیتی عبارتند از:
آنها بیشتر مسئولیتپذیر هستند، میتوانند از خودشان مراقبت کنند و یاد بگیرند که به تنهایی تصمیمات درستی بگیرند.
برای بزرگسالان، افراد دیگر و قوانین احترام قائل هستند
نگران یا مضطرب نیستند چه کسی مسئول است چون به کسی که برایشان تصمیمگیری میکند اطمینان دارند چون میدانند به فکر سلامت و خوشحالیشان هستند یعنی مادر و پدرشان
آنها همدل، مهربان و صمیمی هستند
مشکلات کمتری با همسالان خود دارند، ارتباط خوبی با معلمها برقرار میکنند و در مدرسه بسیار محبوب هستند
دلبستگی و روابط خوبی با والدین خود دارند
آنها ممکن است نسبت به فشار همسالان، از خود مقاومت بیشتری نشان دهند
پس از خواندن شیوه های فرزند پروری و آشنایی با تمام سبک های تربیت کودک، فکر میکنید روش تربیتی شما در کدام دسته قرار میگیرد؟ شما هم موافقید که فرزند پروری مقتدرانه بهرین سبک فرزند پروری است؟